اندازه گیری اهمیت از دیدگاه سهامداران
تعداد بازديد : 1588

اندازه گیری اهمیت از دیدگاه سهامداران
کاربرد اصل اهمیت توسط حسابرسان در کیفیت سود نقش حساسی را ایفا میکند. کمیسیون بورس و اوراق بهادار امریکا (SEC) نگرانیهایی را دراینباره ابراز کرده است که کاربرد آزادانه استانداردهای مربوط به اهمیت ممکن است به ارائه صورتهای مالی غیرمنصفانه منجر شود. حسابرسان هیچگاه صاحبکاران خود را ملزم نمیکنند که تحریفهای بیاهمیت صورتهای مالی خود را تصحیح کنند.
رئیس سابق کمیسیون، آرتور لویت (Arthur Levitt) مدعی است که حسابرسان به اندازه کافی صاحبکاران خود را از تحریف سود به منظور دستیابی به پیشبینی سود که خود نیز بر قیمت سهام تاثیرگذار است، منع نمیکنند. (لویت 1998) میگوید: "در بازاری که از دست دادن حتی یک پنی از سود پیشبینی شده ممکن است به زیانی معادل میلیونها دلار در سرمایهگذاری در بازار منجر شود، من نمیتوانم بپذیرم که برخی از این به اصطلاح رویدادهای جزئی، هیچگونه اهمیتی نداشته باشند."
طبق بیانیه مفاهیم حسابداری مالی شماره 2 (SFAC2) هیئت استانداردهای حسابداری مالی امریکا (FASB) تحریف بیاهمیت عبارت است از تحریفی که هیچگونه تاثیری بر تصمیمهای استفاده کنندهِ عادی از صورتهای مالی نداشته باشد. برای مثال، اگر سهامداری از یک تحریف بیاهمیت اطلاع داشته باشد، انتظار نمیرود که این تحریف منجربه تغییر در قیمت اوراق بهادار شود. برای بیان آشکارتر مفهوم اهمیت از نظر سهامداران، در اینجا تلاش میشود تا با بررسی تجربی ابعاد مختلف کمی سود، مشخص شود کدامیک از این ابعاد به سهامداران کمک میکند تا تحریفهای عمده در سود را ارزیابی کنند. برای هریک از عوامل کمی، آستانه اهمیتی تعریف میشود و هرگونه تحریفی که فراتر از این آستانه باشد، تحریف بااهمیت یا عمده شمرده خواهد شد.
حسابرسان، رهنمودهای زیادی برای انتخاب آستانه اهمیت نداشتهاند. تنها در برخی از پروندههای دادگاهی، احکامی صادر شده که در آنها «اهمیت» تعریف شده است. حتی در اینگونه موارد نیز تعریفهای ارائه شده دقیق نیستند. کمیسیون بورس و اوراق بهادار امریکا اهمیت را در بخش 1102 از قانون ساربینزاکسلی با عنوان تحریف عمده، مشابه آنچه در بیانیه مفاهیم حسابداری مالی شماره2، مطرح شده است، چنین تعریف میکند : "اطلاعاتی که باید به اطلاع استفادهکننده عادی و معقول برسد." ادبیات حرفهای هیچگونه رهنمود کمی برای این واژه ارائه نکرده است و به این ترتیب تعیین میزان اهمیت، بستگی به قضاوت حسابرس دارد. کمیسیون یادشده بولتن حسابداری شماره 99(SAB99) را به منظور ارائه رهنمودهای بیشتر درباره تصمیمگیری حسابرسان در مورد اهمیت منتشر کرده است. با اینحال این بولتن نیز پیشنهاد نمیکند که تمام تحریفها باید بدون توجه به میزان آنها شناسایی و اصلاح شوند، زیرا ممکن است منافع اینکار از مخارج آن بیشتر نباشد. این بولتن نیز همانند بیانیه مفاهیم شماره 2 و قانون ساربینزاکسلی هیچگونه معیار کمی برای تعیین میزان اهمیت ارائه نمیکند.
حسابرسان در عمل از اهمیت استفاده میکنند تا دقت آزمونهای حسابرسی را بررسی کرده و میزان تحریفی را که باید در صورتهای مالی مورد توجه قرار گیرد، تعیین کنند. حسابرسان میزان تحریفی را که میتواند تحریفی عمده در سود یا حساب خاصی باشد مورد توجه قرار میدهند. پژوهشهای پیشین نشان داده است که حسابرسان معمولاً از سه معیار کمی برای تعیین تحریفهای عمده در سود استفاده میکنند. طبق نظر ریچیوت این معیارها عبارتند از:
1- درصد تاثیر بر سودخالص،
2- درصد تاثیر بر فروش یا جمع درامد،
3- درصد تاثیر بر جمع داراییها.
برای مثال، زمانی که فروش به عنوان مبنای اهمیت در نظر گرفته شود و فروش ثبت شده معادل 100میلیون ریال باشد، حسابرس 2درصد فروش را بااهمیت یا عمده قلمداد میکند و به این ترتیب تمامی اقلامی که باعث تحریفی بیش از 2میلیون ریال در سود شدهاند، باید در صورتهای مالی اصلاح شود.
این سه معیار همچنین از طریق انواع بررسیها و تجزیه و تحلیلهای انجام شده در تحقیقات حسابرسی به شرح منابع ارائه شده توسط کینی، مطرح شده است. از میان این سه معیار، درصد تاثیر بر سود خالص معمولترین است. اقلامی که کمتر از 5 درصد سود خالص را تشکیل میدهند، عموماً غیرعمده یا بیاهمیت به شمار میآیند، در حالی که اقلامی که بیش از 10درصد مبلغ سود خالص را شامل میشوند عموماً بااهمیت هستند. با اینحال کینی معتقد است که معیارهای سنجش اهمیت برمبنای درامد یا داراییها، سه مزیت عمده نسبت به معیارهای مبتنی بر سود دارند. اول اینکه درامدها و داراییها به مرور زمان دچار تغییرات کمتری نسبت به سود میشوند. دوم اینکه سود تا اندازه زیادی تحت تاثیر روشهای حسابداری هزینه قرار میگیرد و سرانجام اینکه سود کاملاً قابل دستکاری است. بنابراین، «تاثیر برجمع دارایی» و «تاثیر برجمع فروش» معیارهای مهمی برای سنجش میزان اهمیت هستند.
ریچیوت نیز معتقد است که حسابرسان باید همه این روشها را بهکار گیرند.
علاوه بر معیارهای کمی، حسابرسان همچنین میتوانند از معیارها یا عوامل کیفی نیز استفاده کنند، زیرا معمولاً اینگونه معیارها ممکن است باعث شود اقلامی که از نظر کمی بیاهمیت است، با اهمیت شود؛ مانند معکوس شدن روند سود. به عنوان مثال، اگر طی چندین دوره گزارشگری، سودخالص به طور ثابت هر ساله 10درصد افزایش داشته است آنگاه حسابرس توجه خود را به این موضوع جلب میکند که چگونه تعدیلات کاهنده سودخالص بر تصمیمهای استفادهکنندگان اثر میگذارد.
برغم معیارهایی که حسابرسان معمولاً مورد استفاده قرار میدهند، اطلاعات چندانی دراینباره که از نظر استفادهکنندگان چه اطلاعاتی دارای اهمیت است، وجود ندارد. سنجش میزان اهمیتی که استفادهکنندگان برای اقلام مختلف قائل میشوند کار دشواری است زیرا فرایند تصمیمگیری استفادهکنندگان مشاهدهپذیر نیست. با اینحال، میتوان واکنش افراد شرکتکننده در بازار را نسبت به اطلاعات مالی مشاهده کرد آنگاه اهمیت را از طریق عوامل تاثیرگذار بر تصمیمهای خرید یا فروش سرمایهگذاران که در تغییرات قیمت سهام منعکس میشوند، ارزیابی کرد. در این راستا، پژوهشی توسط کینی و همکاران انجام شده که در آن میزان اهمیت سودهای غیرمنتظره بررسی شده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد که آستانه اهمیت سهامداران برای سودهای غیرمنتظره هنگامی که پیشبینیهای سود دارای پراکندگی زیادی نیستند، تقریباً نزدیک به صفر است. پژوهش موضوع این مقاله، دنباله پژوهش مذکور است. در پژوهش حاضر، با استفاده از مدلی برای بررسی واکنش قیمت سهام، این موضوع بررسی میشود که سرمایهگذاران چگونه میتوانند معیارهای سنجش اهمیت را که مورد استفاده حسابرسان است، درک کنند، با اینحال در این پژوهش، معیارهای دیگری نیز برای سنجش میزان اهمیت به کارگرفته شده و متدولوژی پژوهش نیز با آنچه توسط کینی مورد استفاده قرار گرفته بود، تفاوت دارد.
در پژوهش موضوع این مقاله از رابطه استاندارد موجود میان بازدههای غیرعادی و سود غیرمنتظره استفاده شده است؛ آنگاه سودهای غیرمنتظره برمبنای عوامل کمی اهمیت که توسط حسابرسان بهکار گرفته میشود، به بخشهای مختلفی تقسیم میگردد.
بابت هریک از عوامل سنجش اهمیت، درصد آستانهای در نظر گرفته میشود که بالاتر از آن، واکنش عمده و بااهمیت در قیمت سهام مشاهده میشود و پایینتر از آن، واکنشی در قیمت سهام پدید نمیآید. در اینجا اینگونه نتیجهگیری میشود که معیار اهمیت سود برای یک سرمایهگذارعادی برابر با این آستانه است.
با توجه به آنچه حسابرسان معمولاً به عنوان معیار سنجش اهمیت درنظر میگیرند، آستانه اهمیت برمبنای سود قبل از کسر مالیات، جمع داراییها و فروش آزمون میشود. این پژوهش نشان میدهد که آستانه اهمیت برای یک سرمایهگذارعادی در مورد سود قبل از کسر مالیات بین 1/0 تا 2/0 درصد و در مورد جمع داراییها، بین 01/0 تا 025/0 درصد است. برای فروش دو نوع متفاوت از آستانههای اهمیت درنظر گرفته شده است که یکی از آنها به طور کلی مربوط به سود و دیگری ویژه فروش است.
به منظور سنجش اولین آستانه، از همان آزمونی استفاده میشود که برای سود قبل از کسر مالیات و جمع داراییها به کار گرفته شده و فروش مبنای تقسیمبندی سودهای غیرمنتظره قرار گرفته است. برای دومین آستانه، سود غیرمنتظره به عنوان جایگزین مجموع فروشهای غیرمنتظره و هزینههای غیرمنتظره درنظر گرفته شده و سپس فروش غیرمنتظره برمبنای درصد فروش تقسیمبندی میشود. در این پژوهش، آستانه اهمیت فروش بین 01/0 تا 025/0درصد پوشش داده شده است. به عبارت دیگر زمانی که اطلاعات مربوط به سود میان فروش و هزینهها تقسیم میشود، آزمونها فقط برای فروش، آستانهای را پوشش میدهند که قیمتها به کمتر از آن واکنش نشان نمیدهند. افزون براین مشخص میشود آستانه اهمیت برای کاهش فروش، بالاتراز افزایش فروش است. سرانجام به این نتیجه میرسیم که آستانه اهمیت برای سودهای ناگهانی، به نسبت بالا و برای شرکتهایی که دارای رشد بالایی هستند کمتر از شرکتهایی است که رشد کمتری دارند.
طرح پژوهش
مفهوم اهمیت، براستفاده از اطلاعات صورتهای مـالی تاکید دارد. هنگام طراحی یک برنامه حسابرسی، حسابرس معیارهای اهمیت را بسته به انواع تصمیمهایی انتخاب میکند که معتقد است استفادهکنندگان از صورتهای مالی به اتخاذ آنها دست میزنند. با اینحال، میتوان تاثیر تصمیمهای گرفته شده از سوی سرمایهگذاران را از طریق نوسانات قیمت سهام مشاهده کرد.
در پژوهش موضوع این مقاله، مدلی طراحی شده است که امکان میدهد تا متوسط آستانه اهمیت سرمایهگذاران بسته به واکنشهای آنان به اعلام سود، تعیین شود. پژوهشگران معمولاً از گونههای مختلفی از مدل زیر برای یافتن واکنش سرمایهگذاران به اعلام سود، استفاده میکنند:
معادله 1: ( سودهای غیرمنتظره) f = بازدههای غیرعادی سهام
در هریک از شرکتهای اعلامکننده سود، بازده غیرعادی سهام عبارت است از مازاد بازده سهام در دوره اعلام سود نسبت به بازده مورد انتظار سهام با توجه به اندازه شرکت یا ضریب بتای بازار. سودهای غیرمنتظره عبارت است از سود مازاد بر سود پیشبینی شدهای که یا از طریق مدلهای سریهای زمانی و یا از طریق تحلیلگران اوراق بهادار بدست آمده است.
در اینجا معادله 1 به عنوان مدل مبنا مورد استفاده قرار میگیرد و سپس با اضافه کردن سایر عوامل کمی که ممکن است بر چگونگی واکنش بازار به ســودهـای غیرمنتظره تاثیرگذار باشند، بسط و گسترش می یابد. این واکنشهای تاثیرگذار، بهکار گرفته مـیشوند تا ادراک سرمایهگذاران نسبت به اهمیت، با توجه به هریک از عوامل مشخص شود. عوامل مورد نظر عبارتند از درصد سود قبل از مالیات، درصد فروش و درصد جمع داراییها.
معیار سنجش برای سودهای غیرعادی سهام عبارتند از بازده انباشته غیرعادی (CAR) در دوره سه روزهای که تاریخ اعلام سود سهماهه در وسط آن قرار گرفته است. بازده غیرعادی عبارت است از بازده خام اعلام شده از سوی شرکت برای دورهای که این واقعه در آن رخ داده است، پس از کسر میانگین بازده کلیه شرکتهای فعال در آن صنعت خاص به صورت همزمان.
با توجه به بررسیهای براون و همکاران وی، معادلهای که برای سودهای غیرمنتظره ارائه میشود عبارت است از سودهای واقـعی هر سهم پس از کسر متوسط (میانه) پیشبینی شده برای سود هر سهمی که به سود اعلام شده توسط پایگاه دادهای I/B/E/S نزدیکتر است. بنابراین به صورت تجربی میتوان گفت که مدل پایه مورد استفاده عبارت است از:
SUEit + eit+ β = CARit
بهطوری که:
CARit = بازده سهام تعدیل شده برمبنای حجم یا گستردگی طی دوره سه روزهای که تاریخ اعلام سود سه ماهه در وسط آن قرار گرفته است، و
SUEit = سودناگهانی، سود واقعی هر سهم پس از کسر پیشبینیهای توافقی که برمبنای قیمت ابتدای دوره کاهش یافته است.
در مـرحلـه بعد، مدل پایه بسط داده شده و متغیرهای مربوط به معیارهای اهمیت از قبیل موارد زیر در آن گنجانده میشود:
1- درصد سود قبل از کسر مالیات،
2- درصد فروش،
3- درصد جمع داراییها.
هدف پژوهش موضوع این مقاله تعیین این موضوع است که آیا استفادهکنندگان میتوانند اهمیٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌت را در قالب این متغیرها بگنجانند و اگر آری، چگونه؟
برای این منظور، آزمونهایی طراحی شدهاند که سطحی را برمبنای درصد برای هر یک از متغیرها تعیین کرده و به عنوان مثال سودهای ناگهانی را به دو گروه تقسیم میکند: یک گروه عمده و بااهمیت (بـالای سطح مذکور) و یک گروه غیرعمده و بیاهمیت (زیرسطح). از واکنش قیمت سهام به عنوان راهنما استفاده شده است. گروه عمده و بااهمیت دربرگیرنده مجموعه اطلاعاتی است که به واکنش اساسی قیمت سهام منجر میشود. گروه بـیاهمیـت بـاعـث هیچگـونـه واکنش خاصی نمیشود. آنگاه میتوان نتیجه گرفت که آستانه اهمیت استفادهکنندگان برای متغیری خاص عبارت است از سطحی که تمایز میان گروههای عمده و بیاهمیت در آن مشخص میشود.
حــســـابــرســان هـنـگــام طــراحــی و ارزیــابــی دستورعملهای حسابرسی خود، ابعاد متعددی از اهمیت را درنظر میگیرند. حسابرسان معمولاً آستانهای را برای مبالغ تحریف شده درنظر گرفته و آنرا راهنمای خود در اثرات انباشته ثبتهای اصلاحی موثر بر سود قرار میدهند. حسابرسان همچنین ممکن است اهمیت را به چندین حساب «تخصیص» دهند بهگونهای که آستانه اهمیت برای هر حساب متفاوت باشد. اینکار آنان را قادر میسازد با درنظر گرفتن اهمیت هریک از حسابها در قالب صورتهای مالی، عملیات حسابرسی خود را بـهگـونهای کاراتر انجام دهند. در طراحی آزمونهای تجربی، هریک از رویکردها مورد استفاده قرار میگیرد. در پژوهش مورد بحث سه مدل از آزمونهای طراحی شده به طور مشخص مربوط به تعیین آستانه اهمیت سود میشود، در حـالیکه چهارمین آزمون بر شناسایی آستانه اهمیت برای فروش تاکید دارد.
مدلهای به کار رفته در پژوهش موضوع این مقاله مشابه مدلهای مورد استفاده کینی و همکاران اسـت که به بررسی اهمیت و واکنش سرمایهگذاران به سودهای ناگهانی در محدوده نزدیک به صفر اقدام کردند. آزمونهای تحقیق مورد بـحـث، بـرعکـس، طـراحـی شـدهانـد تـا واکنش سرمایهگذاران به سودهای ناگهانی در محدوده اطراف صفر و خارج از آن بررسی شود. به این دلیل از این طرح استفاده شده است که آستانه اهمیت به این مفهوم است که در محدوده آستانه، هیچگونه واکنشی بروز نمیکند، اما بیش از آن، واکنش عمدهای مشاهده میشود. یکی از مشکلات این مدل این است که نمیتوان توضیحاتی را که درباره واکنشهای بیاهمیت سرمایهگذاران در سطحی پایینتر از آستانه مطرح شده، نادیده گرفت. این توضیحات دربرگیرنده هزینههای معاملاتی و قدرت پایین عملیات آماری است. با این حال، طرح تحقیق به این اطمینان میرسد که آستانههای واقعی از آستانههای شناسایی شده بالاتر نیستند.
سرانجام اینکه، بررسی اهمیت صرفاً یک مسئله تجربی قلمداد شده است. هدف در اینجا این نیست که یک تئوری درباره نحوه اولویتبندی مسائل مهم از دیدگاه استفادهکنندگان ارائه شود، بلکه به عنوان اولین مرحله، اقدام به گردآوری مدارکی میشود که اهمیت را از دیدگاه سهامدار، در قالب مجموعه محدودی از معیارهای توصیف شده در ادبیات حسابرسی مورد سنجش قرار میدهد. در واقع، اولویتبندی اهمیت از دیدگاه استفادهکنندگان مـسئلــــهای کــــامــــلاً فـــردی اســـت و در مـــورد استفادهکنندگان مختلف تفاوت دارد و دربرگیرنده عواملی غیر از آنچه در اینجا بررسی شده است نیز میشود.
نتیجهگیری
کمیسیون بورس و اوراق بهادار امریکا نگرانیهایی را درباره برداشت از مفهوم اهمیت و کاربرد آن توسط حسابرسان ابرازکرده است. این کمیسیون اخیراً بولتن شماره 99 را منتشر کرده است که راههایی را برای برطرف ساختن این نگرانیها پیشنهاد میکند. با اینحال، این رهنمود، هیچ گونه راهحل کمی برای اهمیت ارائه نمیکند. برای مثال، آیا ارائه مبلغ فروش به میزان 5درصد بیش از مـبلـغ واقعـی بـا اهمیـت است؟ آیا لازم است حسابرسان برنامههای خاصی را برای ردیابی 3درصد تحریف در فروش و ارائه آن به بیش از مبلغ واقعی تدوین کنند؟
اطــلاعــات چـنـدانـی دربـاره عمـق و شـدت تحریفهایی که بااهمیت شناخته میشوند وجود ندارد.
در پــژوهـش مـوضـوع ایـن مقـالـه، بـرداشـت سرمایهگذاران از اهمیت در قالب چندین معیار به صورت تجربی سنجیده شده است. این معیارها شامل درصد سود قبل از کسر مالیات، درصد فروش و درصد جمع داراییها است. فرایند تـصمیمگیـری استفادهکنندگان مشاهدهپذیر نـیسـت، اما واکنش قیمت سهام در زمانی که اطلاعات ناگهانی به افراد دخیل و شرکتکننده در بازار سهام ارائه میشود، مشاهدهپذیر است.
در پژوهش مورد بحث برمبنای نتایج حاصل از مدل واکنش سود، این نتیجه به دست می آید که آستانه اهمیت یک سرمایهگذار عادی با استفاده از معیار سود قبل از کسر مالیات بین 1/0 درصد تا 2/0 درصد و با استفاده از معیار جمع کل داراییها، بین 01/0 تا 025/0 درصد است. مدل مبتنی بر سود منجر به تعیین آستانهای برای معیار «درصد تاثیر بر فروش» نمیشود. با این حال، در مدل واکنش به فروش که در آن سود غیرمنتظره به عنوان جمع کل فروشهای غیرمنتظره و هزینههای غیرمنتظره مطرح میشود، این آستانه مبلغی بین 01/0 تا 02/0 درصد فروش است. افزون براین، زمانی که فروشهای مثبت یا منفی غیرمنتظره در مدلهای متفاوتی درنظر گرفته میشود، آستانه فروشهای غیرمنتظره منفی افزایش یافته و به 2/0 تا 3/0 درصد میرسد.
توجه شود که کلیه این سطوح اهمیت، بسیار کمتر از سطوحی است که در ادبیات آموزشی حسابرسی و درعملیات حسابرسی به آن اشاره شده است. نتایج پژوهش یادشده نشانگر این است که حسابرسان باید بهمنظوراجتناب از گمراهی سرمایهگذاران بکوشند تا سطوح پایینتری از اهمیت را مورد توجه قرار دهند.
پژوهش مورد بحث همچنین نخستین گام در درک اهمیت است و تغییراتی که در مدل اولیه داده شده برای درک بهتر آن بوده است. نتایج به دست آمده حاصل از بررسی مجموعهای از شرکتها با ویژگیهای متفاوت است. البته اهمیت از دیدگاه استفادهکنندگان ممکن است بستگی به ویژگی خاص هر شرکت داشته باشد که در اینجا مورد بحث قرار نگرفته است، از جمله آن بخش از خالص داراییها که بهوسیله بدهیها تامین مالی شدهاست یا ماهیت تحریفها که ممکن است عمدی یا غیرعمدی باشد. افزون براین نحوه انتخاب معیارهای اهمیت توسط حسابرسان نیز ممکن است نه تنها بر برداشت استفادهکنندگان از اهمیت اطلاعات، بلکه بر مقررات حسابرسی جهت عدم ردیابی تحریفها نیز بستگی داشته باشد. به عنوان مثال، در بسیاری از محیطهای حسابرسی، ممکن است مقررات بیشتری برای ردیابی تحریفات تنظیم شده باشد و حسابرسان تاکید بیشتری بر خطاهایی کنند که باعث ارائه بیش از واقع اقلام میشود؛ زیرا معتقدند که در این گونه موارد ممکن است زیانی که متوجه استفاده کننده میشود و سپس شکایتهایی که علیه حسابرسان میشود بیشتر و شدیدتر، باشد. ویژگیهای متعدد اهمیت میتواند موضوع بررسی در پژوهشهای بعدی باشد، با وجود این پژوهش موضوع این مقاله نیز اطـلاعـات ارزشمنـدی درباره نحوه برداشت استفادهکنندگان از اهمیت ارائه میدهد.